معنی فارسی lax

B1 /læks/

شل و غیرسختگیرانه، به ویژه در مورد قوانین یا الزامات.

Not strict or severe; relaxed.

noun
معنی(noun):

A salmon.

example
معنی(example):

قوانین در این بازی بسیار شل هستند.

مثال:

The rules are too lax in this game.

معنی(example):

او نگرشی راحت به مهلت‌ها دارد.

مثال:

He has a lax attitude towards deadlines.

معنی فارسی کلمه lax

: معنی lax به فارسی

شل و غیرسختگیرانه، به ویژه در مورد قوانین یا الزامات.