معنی فارسی leadingly
B1به طور رهبری یا هدایت کننده، به گونهای که دیگران را به سوی یک دیدگاه خاص راهنمایی کند.
In a manner that leads or guides, influencing others towards a particular viewpoint.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت رهبری صحبت کرد تا بحث را هدایت کند.
مثال:
She spoke leadingly to guide the discussion.
معنی(example):
گزارش به صورت رهبری نوشته شده بود و خوانندگان را به نتیجه خاصی هدایت میکرد.
مثال:
The report was written leadingly, steering readers to a specific conclusion.
معنی فارسی کلمه leadingly
:
به طور رهبری یا هدایت کننده، به گونهای که دیگران را به سوی یک دیدگاه خاص راهنمایی کند.