معنی فارسی left-most
B1به معنای دورترین نقطه به سمت چپ در یک ترتیب یا مکان.
Farthest to the left in a group or arrangement.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نقاشی سمت چپترین مورد علاقه من است.
مثال:
The left-most painting is my favorite.
معنی(example):
در ردیف، او سمت چپترین نفر است.
مثال:
In the lineup, he is the left-most person.
معنی فارسی کلمه left-most
:
به معنای دورترین نقطه به سمت چپ در یک ترتیب یا مکان.