معنی فارسی leg.

A2

پا، یکی از اعضای بدن که برای حرکت و ایستادن استفاده می‌شود.

A limb of the human body used for standing and walking.

example
معنی(example):

او در حین ماراتن به پایش آسیب زد.

مثال:

She injured her leg during the marathon.

معنی(example):

میز به دلیل کوتاه بودن یک پا نسبت به دیگران لرزان بود.

مثال:

The table wobbled because one leg was shorter than the others.

معنی فارسی کلمه leg.

: معنی leg. به فارسی

پا، یکی از اعضای بدن که برای حرکت و ایستادن استفاده می‌شود.