معنی فارسی liaison officer

B2

افسر ارتباطی به فردی اشاره دارد که مسئول برقراری ارتباط بین گروه‌ها یا سازمان‌ها است.

An official appointed to act as a link between groups or organizations.

example
معنی(example):

افسر ارتباطی بین بخش‌ها هماهنگی می‌کند.

مثال:

The liaison officer coordinates between departments.

معنی(example):

به عنوان یک افسر ارتباطی، او مسئول ارتباطات است.

مثال:

As a liaison officer, she handles communication.

معنی فارسی کلمه liaison officer

: معنی liaison officer به فارسی

افسر ارتباطی به فردی اشاره دارد که مسئول برقراری ارتباط بین گروه‌ها یا سازمان‌ها است.