معنی فارسی libyan

B1

نسبت به کشور لیبی یا افراد مرتبط با آن.

Relating to Libya or its people.

example
معنی(example):

او یک هنرمند لیبی است که به خاطر نقاشی‌های رنگارنگش شناخته می‌شود.

مثال:

She is a Libyan artist known for her colorful paintings.

معنی(example):

غذای لیبی غنی از ادویه‌جات و طعم‌ها است.

مثال:

Libyan cuisine is rich in spices and flavors.

معنی فارسی کلمه libyan

: معنی libyan به فارسی

نسبت به کشور لیبی یا افراد مرتبط با آن.