معنی فارسی lispingly
B1به شیوهای که در آن کلمات با لبهای اشتباه و نامفهوم ادا میشوند، به ویژه در صحبت کردن افراد زیر سن بلوغ.
In a manner characterized by a lisp; speaking in a distorted manner where 's' and 'z' sounds are pronounced as 'th'.
- ADVERB
example
معنی(example):
او وقتی که عصبی بود به طرز لبهافتادهای صحبت کرد.
مثال:
She spoke lispingly when she was nervous.
معنی(example):
کودک به طرز لبهافتادهای درخواست یک کلوچه کرد.
مثال:
The child lispingly asked for a cookie.
معنی فارسی کلمه lispingly
:
به شیوهای که در آن کلمات با لبهای اشتباه و نامفهوم ادا میشوند، به ویژه در صحبت کردن افراد زیر سن بلوغ.