معنی فارسی liverishness
B2حالتی که به طور عمومی به تنهایی یا احساس بدی اشاره دارد، معمولاً به بیماری مرتبط است.
The quality of feeling ill or unhealthy; often associated with disease.
- NOUN
example
معنی(example):
حال بد او باعث شد که به شدت ناخوش به نظر برسد.
مثال:
His liverishness made him appear quite unwell.
معنی(example):
حال بدی که او تجربه کرد نشانهای از بیماری بود.
مثال:
The liverishness he experienced was a sign of illness.
معنی فارسی کلمه liverishness
:
حالتی که به طور عمومی به تنهایی یا احساس بدی اشاره دارد، معمولاً به بیماری مرتبط است.