معنی فارسی livlihood
B1منبع درآمد و تأمین زندگی، روش تأمین هزینههای زندگی.
A means of securing the necessities of life; a person's job or income.
- NOUN
example
معنی(example):
بسیاری از مردم به کشاورزی برای معیشت خود وابستهاند.
مثال:
Many people depend on agriculture for their livelihood.
معنی(example):
او یک کسب و کار کوچک راهاندازی کرد تا معیشت خود را بهبود بخشد.
مثال:
She started a small business to improve her livelihood.
معنی فارسی کلمه livlihood
:
منبع درآمد و تأمین زندگی، روش تأمین هزینههای زندگی.