معنی فارسی lixiviated
B1مواد یا خاکی که تحت تأثیر فرایند نرم شدن قرار گرفتهاند و جامدات محلول خود را از دست دادهاند.
Describes a substance that has been subjected to the process of lixiviation.
- verb
verb
معنی(verb):
To separate (a substance) into soluble and insoluble components through percolation; to leach.
example
معنی(example):
موادی که لکسیویاته شدهاند، برخی از اجزای محلول خود را از دست میدهند.
مثال:
Materials that are lixiviated lose some of their soluble components.
معنی(example):
خاک لکسیویاته شده کمبارورتر از حد انتظار بود.
مثال:
The lixiviated soil was less fertile than expected.
معنی فارسی کلمه lixiviated
:
مواد یا خاکی که تحت تأثیر فرایند نرم شدن قرار گرفتهاند و جامدات محلول خود را از دست دادهاند.