معنی فارسی loafingly

B1

به طور راحت‌طلبانه، در حال بی‌کار و بی‌فکری.

In a lazy or idle manner.

example
معنی(example):

آنها روز را به طور راحت‌طلبانه گذراندند و از آفتاب لذت بردند.

مثال:

They spent the day loafingly, enjoying the sun.

معنی(example):

او به آرامی و بی‌خیالی در پارک قدم زد و عجله‌ای نداشت.

مثال:

She walked loafingly through the park, not in a hurry.

معنی فارسی کلمه loafingly

: معنی loafingly به فارسی

به طور راحت‌طلبانه، در حال بی‌کار و بی‌فکری.