معنی فارسی locomoting

B1

حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر، به‌ویژه در مورد حرکت قطار یا سایر وسایل نقلیه.

The act of moving from one place to another.

verb
معنی(verb):

To move or travel (from one location to another).

example
معنی(example):

قطار در حال حرکت بر روی ریل‌هاست.

مثال:

The train is locomoting along the tracks.

معنی(example):

حرکت برای حیوانات برای تأمین غذا ضروری است.

مثال:

Locomoting is essential for animals to seek food.

معنی فارسی کلمه locomoting

: معنی locomoting به فارسی

حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر، به‌ویژه در مورد حرکت قطار یا سایر وسایل نقلیه.