معنی فارسی logo-
B1پسوندی که بر فعالیتهای مرتبط با طراحی لوگو و نشانهگذاری تأکید دارد.
A prefix related to the design or creation of logos and branding.
- OTHER
example
معنی(example):
فرآیند طراحی لوگو برای برندینگ بسیار حیاتی است.
مثال:
The logo-designing process is crucial for branding.
معنی(example):
او لوگویی ایجاد کرد که به طور کامل نمایانگر هدف شرکت باشد.
مثال:
She created a logo that perfectly represents the company's mission.
معنی فارسی کلمه logo-
:
پسوندی که بر فعالیتهای مرتبط با طراحی لوگو و نشانهگذاری تأکید دارد.