معنی فارسی logy
B1 /ˈloʊɡi/حالت خستگی و بیحالی، معمولاً ناشی از عدم خواب یا خواب آلودگی به دلیل مصرف غذا.
Feeling sluggish or slow, often after eating or lack of rest.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Slow to respond or react; lethargic.
example
معنی(example):
بعد از جلسۀ طولانی، احساس کسلی میکنم.
مثال:
After the long meeting, I feel logy.
معنی(example):
خوردن یک وعده غذایی سنگین میتواند باعث کسلی شود.
مثال:
Eating a heavy meal can make you feel logy.
معنی فارسی کلمه logy
:
حالت خستگی و بیحالی، معمولاً ناشی از عدم خواب یا خواب آلودگی به دلیل مصرف غذا.