معنی فارسی longly
B1به شکل طولانی، به معنای دور بودن یا کشیده بودن در زمان یا فضا.
In a manner that is prolonged or extended over time.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به آرامی راه میرفت و از مناظر لذت میبرد.
مثال:
He walked longly, enjoying the scenery.
معنی(example):
او به دوردستها با دقت نگاه میکرد و در فکر غرق شده بود.
مثال:
She stared longly at the horizon, lost in thought.
معنی فارسی کلمه longly
:
به شکل طولانی، به معنای دور بودن یا کشیده بودن در زمان یا فضا.