معنی فارسی longsomely

B1

به صورتی که طولانی و خسته‌کننده باشد.

In a manner that is excessively lengthy or tedious.

example
معنی(example):

او داستان را به‌صورت طولانی گفت و علاقه‌ی تماشاگران را از دست داد.

مثال:

He told the story longsomely, losing the audience's interest.

معنی(example):

جلسه به‌صورت طولانی با جزئیات زیاد برگزار شد.

مثال:

The meeting was held longsomely with too many details.

معنی فارسی کلمه longsomely

: معنی longsomely به فارسی

به صورتی که طولانی و خسته‌کننده باشد.