معنی فارسی looney

B2

دیوانه، غیرمعمول و عجیب به نظر رسیدن.

Silly, crazy, or eccentric.

example
معنی(example):

او وقتی هیجان‌زده است کمی دیوانه رفتار می‌کند.

مثال:

He tends to act a bit looney when he's excited.

معنی(example):

آن ایده برای من دیوانه‌وار به نظر می‌رسد.

مثال:

That idea sounds looney to me.

معنی فارسی کلمه looney

: معنی looney به فارسی

دیوانه، غیرمعمول و عجیب به نظر رسیدن.