معنی فارسی lopsidedness
B1حالت یا کیفیت کج بودن، عدم تعادل.
The quality or condition of being lopsided.
- NOUN
example
معنی(example):
کج بودن کیک باعث شد که نتوان آن را به درستی روی هم گذاشت.
مثال:
The lopsidedness of the cake made it hard to stack.
معنی(example):
ما درباره کج بودن عملکرد تیم در این فصل صحبت کردیم.
مثال:
We discussed the lopsidedness of the team's performance this season.
معنی فارسی کلمه lopsidedness
:
حالت یا کیفیت کج بودن، عدم تعادل.