معنی فارسی lose track of

B1

فراموش کردن یا بی‌خبر شدن از چیزی.

To become unaware of or forget something.

example
معنی(example):

من هنگام خواندن معمولاً زمان را فراموش می‌کنم.

مثال:

I tend to lose track of time when reading.

معنی(example):

او در مهمانی کلیدهایش را گم کرد.

مثال:

She lost track of her keys at the party.

معنی فارسی کلمه lose track of

: معنی lose track of به فارسی

فراموش کردن یا بی‌خبر شدن از چیزی.