معنی فارسی lose-ones-touch
از دست دادن مهارت
example
معنی(example):
فکر میکنم در نقاشی استعدادم را از دست دادهام.
مثال:
I think I have lost my touch in painting.
معنی(example):
او مدتی بازی نکرده است، بنابراین ممکن است استعدادش را از دست داده باشد.
مثال:
She hasn't played in a while, so she may have lost her touch.
معنی(example):
او قبلاً خیلی خوب آشپزی میکرد، اما حالا دستش خراب شده است.
مثال:
He used to cook very well, but he has lost his touch.
معنی(example):
بعد از سالها بدون نقاشی، او احساس میکند که تبحرش را از دست داده است.
مثال:
After years without painting, she feels she has lost her touch.
معنی فارسی کلمه lose-ones-touch
:از دست دادن مهارت