معنی فارسی machinating
B2فعالیت یا تلاش برای تدبیر نقشهای، معمولاً با نیت نامطلوب یا غیر اخلاقی.
The act of scheming or plotting, especially in a deceptive way.
- verb
verb
معنی(verb):
To devise a plot or secret plan; to conspire.
example
معنی(example):
او در حال تدبیر علیه رقبای خود در کسب و کار بود.
مثال:
He was machinating against his rivals in business.
معنی(example):
داستان حول شخصیتهایی میچرخد که به طور مداوم در حال تدبیر هستند.
مثال:
The story revolves around characters who are constantly machinating.
معنی فارسی کلمه machinating
:
فعالیت یا تلاش برای تدبیر نقشهای، معمولاً با نیت نامطلوب یا غیر اخلاقی.