معنی فارسی madded

B1

وضعیتی که در آن فرد به شدت عصبانی یا دیوانه می‌شود.

Being in a state of madness or extreme anger.

verb
معنی(verb):

To be or become mad.

معنی(verb):

To madden, to anger, to frustrate.

example
معنی(example):

او با خبرهای وحشتناک دچار دیوانگی شد.

مثال:

She felt madded by the terrible news.

معنی(example):

بعد از بحث، او کاملاً دیوانه شده بود.

مثال:

After the argument, he was completely madded.

معنی فارسی کلمه madded

: معنی madded به فارسی

وضعیتی که در آن فرد به شدت عصبانی یا دیوانه می‌شود.