معنی فارسی magic spell
B2جملاتی که گفته میشود تا نیروی جادویی را به وجود آورد.
A formula of words believed to have magical power.
- NOUN
example
معنی(example):
جادوگر یک طلسم جادویی خواند.
مثال:
The wizard cast a magic spell.
معنی(example):
او طلسم جادویی را یاد گرفت تا در را باز کند.
مثال:
She learned the magic spell to open the door.
معنی فارسی کلمه magic spell
:
جملاتی که گفته میشود تا نیروی جادویی را به وجود آورد.