معنی فارسی magnetized
B1شیئی که به صورت مغناطیسی توانسته است خاصیت مغناطیسی پیدا کند و به امداد گری در کاربردهای مختلف بپردازد.
Made magnetic by exposure to a magnetic field.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To make magnetic.
معنی(verb):
To become magnetic.
معنی(verb):
To hypnotize using mesmerism.
معنی(verb):
To attract, allure or entice; to captivate or entrance.
adjective
معنی(adjective):
That has been made magnetic
example
معنی(example):
سوزن مغناطیسی به سمت شمال اشاره کرد.
مثال:
The magnetized needle pointed north.
معنی(example):
او یک تکه آهن مغناطیسی را در دستش نگه داشت.
مثال:
She held a magnetized piece of iron in her hand.
معنی فارسی کلمه magnetized
:
شیئی که به صورت مغناطیسی توانسته است خاصیت مغناطیسی پیدا کند و به امداد گری در کاربردهای مختلف بپردازد.
