معنی فارسی maidly
B1خدمتکارانه، به شیوهای که به یک خدمتکار اشاره دارد.
In a manner characteristic of a maid; service-oriented.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به لحن خدمتکاری صحبت کرد، با احترام و جذاب.
مثال:
She spoke in a maidly tone, respectful and charming.
معنی(example):
طرز صحبت خدمتکاری او نشاندهنده تربیتش بود.
مثال:
The maidly manner of her speech reflected her upbringing.
معنی فارسی کلمه maidly
:
خدمتکارانه، به شیوهای که به یک خدمتکار اشاره دارد.