معنی فارسی malorganized
B1بینظم، به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزها به طور غیرموثر یا نادرست ترتیب داده شدهاند.
Disorganized or lacking proper order.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اداره به دلیل بینظمی، پیدا کردن پروندهها را سخت کرده بود.
مثال:
The office was malorganized, making it hard to find files.
معنی(example):
رویکرد بینظم او به اشتباهات زیادی منجر شد.
مثال:
His malorganized approach led to many mistakes.
معنی فارسی کلمه malorganized
:
بینظم، به وضعیتی اشاره دارد که در آن چیزها به طور غیرموثر یا نادرست ترتیب داده شدهاند.