معنی فارسی mammillate

B1

ویژگی‌های سطحی که شبیه برآمدگی‌های کوچک یا نوک سینه است.

Having nipple-like elevations; characterized by small, rounded projections.

example
معنی(example):

سطح سنگ مامیلات بود و بافت منحصر به فردی به آن می‌داد.

مثال:

The surface of the stone was mammillate, giving it a unique texture.

معنی(example):

برخی از انواع قارچ‌ها دارای ویژگی‌های مامیلات در کلاهک‌های خود هستند.

مثال:

Certain types of fungi have mammillate features on their caps.

معنی فارسی کلمه mammillate

: معنی mammillate به فارسی

ویژگی‌های سطحی که شبیه برآمدگی‌های کوچک یا نوک سینه است.