معنی فارسی manifestatively

B1

به طور بیانی، به گونه‌ای که چیزی به وضوح بیان یا نمایان شود.

In a manner that clearly expresses or demonstrates something.

example
معنی(example):

او احساساتش را به طور بیانی در خلال بحث ابراز کرد.

مثال:

She expressed her feelings manifestatively during the discussion.

معنی(example):

گزارش به طور بیانی دقیق بود و جایی برای شک نمی‌گذاشت.

مثال:

The report was manifestatively detailed, leaving no room for doubt.

معنی فارسی کلمه manifestatively

: معنی manifestatively به فارسی

به طور بیانی، به گونه‌ای که چیزی به وضوح بیان یا نمایان شود.