معنی فارسی mannishly
B1به طرز مردانه یا متعارف در رفتار و ظاهری؛ محترمانه.
In a masculine or manly manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور مانیش لحاظ ملبس برای رویداد رسمی.
مثال:
He dressed mannishly for the formal event.
معنی(example):
او به طور مانیش صحبت کرد و هدفش تحت تأثیر قرار دادن همتایانش بود.
مثال:
She spoke mannishly, aiming to impress her peers.
معنی فارسی کلمه mannishly
:
به طرز مردانه یا متعارف در رفتار و ظاهری؛ محترمانه.