معنی فارسی manoeuvred
B1حرکت کردن یا جا به جا کردن چیزی به طور ماهرانه و محاسبه‌شده، به خصوص در شرایط دشوار.
To move or cause to move in a skillful manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To move (something, or oneself) carefully, and often with difficulty, into a certain position.
معنی(verb):
To guide, steer, manage purposefully
معنی(verb):
To intrigue, manipulate, plot, scheme
مثال:
The patriarch maneuvered till his offspring occupied countless key posts
example
معنی(example):
سرباز وسیله نقلیه را به آرامی از خیابان‌های باریک هدایت کرد.
مثال:
The soldier manoeuvred the vehicle carefully through the narrow streets.
معنی(example):
او خود را از میان جمعیت عبور داد تا به جلو برسد.
مثال:
She manoeuvred her way through the crowd to reach the front.
معنی فارسی کلمه manoeuvred
:
حرکت کردن یا جا به جا کردن چیزی به طور ماهرانه و محاسبه‌شده، به خصوص در شرایط دشوار.
