معنی فارسی maormor
A1مادربزرگ، مادر پدر یا مادر، یک رابطه خونی با نوهها دارد.
Grandmother, a parent of one's father or mother, having a familial bond with grandchildren.
- NOUN
example
معنی(example):
مادربزرگ من دوست دارد داستان بگوید.
مثال:
My maormor loves to tell stories.
معنی(example):
هر شنبه، به دیدن مادربزرگم برای ناهار میروم.
مثال:
Every Sunday, I visit my maormor for lunch.
معنی فارسی کلمه maormor
:
مادربزرگ، مادر پدر یا مادر، یک رابطه خونی با نوهها دارد.