معنی فارسی marinading
B1عمل خیس کردن غذا در مایع طعمدهنده.
The process of soaking food in a marinade to improve flavor.
- verb
verb
معنی(verb):
To marinate.
example
معنی(example):
مارینه کردن مرغ آن را خوشمزهتر میکند.
مثال:
Marinading the chicken makes it more flavorful.
معنی(example):
او در حال مارینه کردن ماهی برای شام امشب است.
مثال:
He is marinading the fish for tonight's dinner.
معنی فارسی کلمه marinading
:
عمل خیس کردن غذا در مایع طعمدهنده.
