معنی فارسی marmalised
B1مارمالاد شده، فرم گذشتهٔ فعل مارمالاد کردن.
Having been made into marmalade.
- verb
verb
معنی(verb):
To thrash
معنی(verb):
To defeat decisively
example
معنی(example):
میوههای مارمالاد شده برای مالیدن روی نان تست عالی هستند.
مثال:
The marmalised fruits are perfect for spreading on toast.
معنی(example):
او یک شیشه از هلوهای مارمالاد شده را باز کرد.
مثال:
She opened a jar of marmalised nectarines.
معنی فارسی کلمه marmalised
:
مارمالاد شده، فرم گذشتهٔ فعل مارمالاد کردن.