معنی فارسی mealiness
B2وضعیتی که در آن غذا یا مادهای بافت نرم و شلختهای دارد.
The state of being mealy, often referring to texture.
- NOUN
example
معنی(example):
شلختگی پودینگ غیرقابل تحمل بود.
مثال:
The mealiness of the pudding was off-putting.
معنی(example):
او درباره شلختگی سیبزمینی لهشده شکایت کرد.
مثال:
She complained about the mealiness of the mashed potatoes.
معنی فارسی کلمه mealiness
:
وضعیتی که در آن غذا یا مادهای بافت نرم و شلختهای دارد.