معنی فارسی measureless
C1غیرقابل اندازهگیری اشاره به چیزی دارد که نمیتوان آن را به وضوح یا به دقت سنجید.
Having no bounds or limits; impossible to measure.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not measured because it is so large that it is difficult or impossible to do so.
example
معنی(example):
اندوه او بعد از دست دادن غیرقابل اندازهگیری به نظر میرسید.
مثال:
Her sadness felt measureless after the loss.
معنی(example):
وسعت اقیانوس از ساحل غیرقابل اندازهگیری به نظر میرسد.
مثال:
The vastness of the ocean seems measureless from the shore.
معنی فارسی کلمه measureless
:
غیرقابل اندازهگیری اشاره به چیزی دارد که نمیتوان آن را به وضوح یا به دقت سنجید.