معنی فارسی medicining
B1فعل دارودرمان کردن، فعالیت پزشکی که به تجویز و مدیریت داروها مربوط میشود.
The practice of administering or prescribing medication.
- VERB
example
معنی(example):
دارودرمانی شامل درک چگونگی تأثیر داروها بر بدن است.
مثال:
Medicining involves understanding how drugs work in the body.
معنی(example):
او از دارودرمانی به عنوان بخشی از مطالعاتش در داروشناسی لذت میبرد.
مثال:
He enjoys medicining as part of his studies in pharmacology.
معنی فارسی کلمه medicining
:
فعل دارودرمان کردن، فعالیت پزشکی که به تجویز و مدیریت داروها مربوط میشود.