معنی فارسی medle

B1

دخالت کردن در مسائل دیگران یا مخلوط کردن نظرات خود با دیگران.

To interfere or involve oneself in a situation or a discussion.

example
معنی(example):

او مجبور شد در بحث دخالت کند تا نکته‌اش را روشن کند.

مثال:

He had to medle in the discussion to clarify his point.

معنی(example):

در اموریکه به تو مربوط نمی‌شود، دخالت نکن.

مثال:

Do not medle in matters that do not concern you.

معنی فارسی کلمه medle

: معنی medle به فارسی

دخالت کردن در مسائل دیگران یا مخلوط کردن نظرات خود با دیگران.