معنی فارسی mesoventrally
B1به شیوهای که در ناحیه مزوونترال قرار دارد یا در آن سمت است.
In a manner relating to the mesoventral area.
- ADVERB
example
معنی(example):
این اندام درون حفره به صورت مزوونترال قرار داشت.
مثال:
The organ was positioned mesoventrally within the cavity.
معنی(example):
آنها الگوهای رشد را که از مزوونترال آغاز میشد مشاهده کردند.
مثال:
They observed the growth patterns starting mesoventrally.
معنی فارسی کلمه mesoventrally
:
به شیوهای که در ناحیه مزوونترال قرار دارد یا در آن سمت است.