معنی فارسی metropolitancy
B1متروپولیتانس، وضعیت یا مقام یک متروپولیت یا مقامات بالای کلیسایی.
The state or condition of being a metropolitan.
- NOUN
example
معنی(example):
متروپولیتانس او با برنامههای فرهنگی متعدد مشخص شد.
مثال:
His metropolitancy was marked by numerous cultural programs.
معنی(example):
متروپولیتانس به توسعه شهر به طور قابل توجهی کمک کرد.
مثال:
The metropolitancy contributed greatly to the city's development.
معنی فارسی کلمه metropolitancy
:
متروپولیتانس، وضعیت یا مقام یک متروپولیت یا مقامات بالای کلیسایی.