معنی فارسی microwaving
B1روش گرم کردن غذا با استفاده از مایکروویو، که با تابش امواج الکترومغناطیسی کار میکند.
The process of cooking or heating food using a microwave oven.
- verb
verb
معنی(verb):
To cook (something) in a microwave oven.
example
معنی(example):
من در حال مایکروویو کردن پیتزای باقیمانده برای ناهار هستم.
مثال:
I am microwaving the leftover pizza for lunch.
معنی(example):
مایکروویو کردن یک روش سریع برای گرم کردن غذا است.
مثال:
Microwaving is a quick way to heat food.
معنی فارسی کلمه microwaving
:
روش گرم کردن غذا با استفاده از مایکروویو، که با تابش امواج الکترومغناطیسی کار میکند.