معنی فارسی minor pieces

B1

اجزای کوچک یا جزئی که به تنهایی اهمیت کمتری نسبت به اجزای بزرگتر دارند.

Small or less significant components that may contribute to a larger whole.

noun
معنی(noun):

A bishop or a knight.

example
معنی(example):

این پازل شامل چندین تکه جزئی بود که کنار هم گذاشتن آن‌ها آسان بود.

مثال:

The puzzle consisted of several minor pieces that were easy to put together.

معنی(example):

در گزارش، تکه‌های جزئی اطلاعات به تکمیل تصویر کمک کردند.

مثال:

In the report, minor pieces of information helped complete the picture.

معنی فارسی کلمه minor pieces

: معنی minor pieces به فارسی

اجزای کوچک یا جزئی که به تنهایی اهمیت کمتری نسبت به اجزای بزرگتر دارند.