معنی فارسی mirrory

B2

کیفیتی شبیه به آینه که به طور طبیعی در برخی از اشیاء یا محیط‌ها مشاهده می‌شود.

Having a reflective quality similar to a mirror.

example
معنی(example):

اتاق دارای کیفیتی آینه‌ای بود که آن را وسیع می‌ساخت.

مثال:

The room had a mirrory quality that made it feel expansive.

معنی(example):

او سطح آینه‌ای دریاچه را در طلوع آفتاب دوست داشت.

مثال:

He loved the mirrory surface of the lake at sunrise.

معنی فارسی کلمه mirrory

: معنی mirrory به فارسی

کیفیتی شبیه به آینه که به طور طبیعی در برخی از اشیاء یا محیط‌ها مشاهده می‌شود.