معنی فارسی misconducted
B2نادرست عمل کردن یا رفتار کردن به شکلی که با قوانین یا استانداردهای اخلاقی مطابقت نداشته باشد.
To conduct oneself improperly; to violate rules or standards.
- verb
verb
معنی(verb):
To mismanage.
معنی(verb):
To behave inappropriately, to misbehave.
معنی(verb):
To act improperly.
example
معنی(example):
تحقیقات نشان داد که رویداد توسط برگزارکنندگان به صورت نادرست انجام شده است.
مثال:
The investigation showed that the event was misconducted by the organizers.
معنی(example):
او به خاطر انجام نادرست وظایفش با عواقب جدی مواجه شد.
مثال:
He faced serious consequences for having misconducted his duties.
معنی فارسی کلمه misconducted
:
نادرست عمل کردن یا رفتار کردن به شکلی که با قوانین یا استانداردهای اخلاقی مطابقت نداشته باشد.