معنی فارسی misplacing
B1عملی که در آن چیزها را در مکانی نامناسب یا نادرست قرار می‌دهیم و بعد نمی‌توانیم آنها را پیدا کنیم.
The act of putting something in the wrong place by mistake.
- verb
verb
معنی(verb):
To put something somewhere and then forget its location; to mislay
معنی(verb):
To apply one's talents inappropriately.
معنی(verb):
To put something in the wrong location.
example
معنی(example):
من همیشه کلیدهای خود را گم می‌کنم.
مثال:
I am always misplacing my keys.
معنی(example):
گم کردن مدارک مهم می‌تواند بسیار استرس‌زا باشد.
مثال:
Misplacing important documents can be very stressful.
معنی فارسی کلمه misplacing
:
عملی که در آن چیزها را در مکانی نامناسب یا نادرست قرار می‌دهیم و بعد نمی‌توانیم آنها را پیدا کنیم.
