معنی فارسی mnage
B1مدیریت کردن، برقراری نظم در یک سیستم یا منابع.
To control, handle, or oversee tasks, people, or resources.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت زمانش را بهتر مدیریت کند.
مثال:
He decided to mnage his time better.
معنی(example):
ما نیاز داریم منابعمان را به طور مؤثری مدیریت کنیم.
مثال:
We need to mnage our resources efficiently.
معنی فارسی کلمه mnage
:
مدیریت کردن، برقراری نظم در یک سیستم یا منابع.