معنی فارسی molluscousness
B1نرمی و ویژگیهای مشابه با نرمتنان، به خصوص در بافت و ساختار.
The quality or state of being molluscous, typical of soft-bodied animals.
- NOUN
example
معنی(example):
نرمی بدن این موجود نشان دهنده خاصیت حلزونمانندی آن بود.
مثال:
The molluscousness of the creature was evident in its soft body.
معنی(example):
خاصیت حلزونمانندی در حیوانات آبزی مختلفی وجود دارد.
مثال:
Molluscousness can be found in various aquatic animals.
معنی فارسی کلمه molluscousness
:
نرمی و ویژگیهای مشابه با نرمتنان، به خصوص در بافت و ساختار.