معنی فارسی mollusk
B1از جانوران بیمهره که میتوانند در آب یا روی زمین زندگی کنند و بهطور معمول دارای پوستهای هستند.
An individual member of the class of invertebrates known as molluscs.
- noun
noun
معنی(noun):
A soft-bodied invertebrate of the phylum Mollusca, typically with a hard shell of one or more pieces.
معنی(noun):
A weak-willed person.
example
معنی(example):
یک نرمتنان میتواند در محیطهای دریایی و آب شیرین پیدا شود.
مثال:
A mollusk can be found in both marine and freshwater environments.
معنی(example):
برخی از نرمتنان به عنوان غذا در فرهنگهای مختلف استفاده میشوند.
مثال:
Some mollusks are used as food in various cultures.
معنی فارسی کلمه mollusk
:
از جانوران بیمهره که میتوانند در آب یا روی زمین زندگی کنند و بهطور معمول دارای پوستهای هستند.