معنی فارسی monasterial

B2

مربوط به صومعه یا زندگی در صومعه، معمولاً به ویژگی‌ها و شرایط زندگی مذهبی اشاره دارد.

Relating to a monastery or the life of monks.

example
معنی(example):

راهبان در یک محیط صومعه‌ای زندگی می‌کردند و به دعاهای خود اختصاص داده بودند.

مثال:

The monks lived in a monasterial setting, devoted to their prayers.

معنی(example):

او از معماری صومعه‌ای ساختمان‌های باستانی تحسین کرد.

مثال:

She admired the monasterial architecture of the ancient buildings.

معنی فارسی کلمه monasterial

: معنی monasterial به فارسی

مربوط به صومعه یا زندگی در صومعه، معمولاً به ویژگی‌ها و شرایط زندگی مذهبی اشاره دارد.