معنی فارسی monologising
B1تکگویی، صحبت کردن طولانی به شکل انفرادی که معمولاً شامل احساسات و ایدهها میشود.
The act of delivering a long speech by a single speaker.
- verb
verb
معنی(verb):
To deliver a monologue.
معنی(verb):
To deliver in the form of a monologue.
example
معنی(example):
او در مورد برنامههای تعطیلاتش تکگویی میکند.
مثال:
She is monologising about her vacation plans.
معنی(example):
وقتی او شروع به تکگویی میکند، قطع کردنش برایم سخت است.
مثال:
I find it hard to interrupt when she starts monologising.
معنی فارسی کلمه monologising
:
تکگویی، صحبت کردن طولانی به شکل انفرادی که معمولاً شامل احساسات و ایدهها میشود.