معنی فارسی mood disorder
C1اختلالاتی که بر احساسات و حالتهای عاطفی فرد تأثیر میگذارند و میتوانند کیفیت زندگی را مختل کنند.
Psychological conditions that disrupt a person's emotional state, such as depression or bipolar disorder.
- noun
noun
معنی(noun):
An affective disorder.
example
معنی(example):
اختلال حال میتواند به طرز قابل توجهی بر زندگی روزمره فرد تأثیر بگذارد.
مثال:
A mood disorder can affect a person's daily life significantly.
معنی(example):
او در جستجوی درمان برای اختلال حال خود است.
مثال:
She is seeking therapy for her mood disorder.
معنی فارسی کلمه mood disorder
:
اختلالاتی که بر احساسات و حالتهای عاطفی فرد تأثیر میگذارند و میتوانند کیفیت زندگی را مختل کنند.